مقدمه : کوچ عشایر شیوهای از زندگی میباشد که همواره مورد توجه فیلمسازان و انسانشناسان است. ثبت این نحوه از زیستن در تاریخ سینمای قومنگار سابقه طولانی دارد.
روش شناسی تحقیق : بر اساس مطلعه موردی، با رویکرد تحلیلی تفسیری است. از اینروی ضمن مرور ادبیات پژوهش، از مصاحبه عمیق از افراد مختلف بهره گرفته شده است. نمونهگیری به صورت غیرتصادفی، و از کارشناسان در حوزه هنر، جغرافیا، فرهنگ و مخاطبان فعال تلویزیون صورت گرفته است. موردهای مطالعاتی شامل فیلمهای«علف1925»، «شقایق سوزان1341»، «قوم باد، گوسفندها باید زنده بمانند1976»، «تاراز1366» میباشد که به صورت هدفمند و از موارد مطلوب گزینش شده است.
قلمروجغرافیایی پژوهش : مسیر صعب العبور و پرفراز و نشیب رشته کوههای زاگرس و رودخانههای پر از آب سرشاخههای مختلف کارون که از ناهموارترین و حادثهخیزترین راهها در ییلاق و قشلاق بختیاری محسوب میشوند و شامل پنج ایل راه اصلی هستند که انشعابات فرعی و یورتگاههای عشایری را به ایل راههای اصلی تاراز، هزار چم، کوه سفید، دو آب، دزپارت و مناطق مختلفی متصل میکنند قلمرو جغرافیای پژوهش میباشد.
یافته ها و بحث : امروزه علم و تکنولوژی در عوض آنکه به کمک این سنت بیاید باعث از بین بردن محیط زیست، مراتع، جادهها و مسیر کوچ شده است. همچنین مشکلات معیشتی و فرهنگ شهرنشینی در عشایر رسوخ کرده و نسل جوان را بسوی جدا شدن از طایفه و دوری از انجام فرایند کوچروی و کوچ نشینی ترغیب و تشویق میکنند.
نتایج : حاصله نشان از آن دارد فیلمسازان قومنگار در پی ساخت اثری علمی، گزارشی محض یا هنری نبودهاند. فیلمساز قومنگار نیز در پی کشف معنا و درک زیباییهای درونی و بیرونی قومی است که به تصویر میکشد. فیلمهای مورد مطالعه با چنین برداشتی ساخته شده است و هدفشان نمایش طریقه کوچ و نمایش زندگی عشایری مقاوم است که نمیگذارند سختیهای طبیعت و زندگی از پایشان در آورد.